برخی از مفاهیم به وسیله اضدادشان بهتر شناخته می شوند «تعرف الاشیاء باضدادها» مسئله عدل و ظلم، نور و ظلمت، ضلالت و هدایت و حتی مسئله جنگ و صلح از این باب قابل توجیه است. ما می توانیم یک تعریف روشنی را از صلح ارائه بدهیم اما زمانی که از جنگ و نزاع و کشمکش سخن می گوییم، می گوییم رفع نزاع و جنگ می شود صلح. همان طوری که در مفهوم عدل و ظلم می گوییم که اگر ظلم نباشد عدل هست و اگر عدل نباشد ظلم هست، مسئله جنگ و صلح هم به لحاظ مفهومی همین طور است یعنی اگر بخواهم فهم درستی از صلح داشته باشیم باید از راه ضدّش که جنگ هست آن را بشناسیم و شئونات و جهاتی که در جنگ وجود دارد را بدانیم تا در ارتباط با صلح آنها را روشن ببینیم.
اما این مسئله اختصاصی به بحث مفهومی ندارد بلکه در مقام مصداق و تحقق مسئله همین طور است؛ یعنی اگر بناست که در خارج صلح اتفاق بیفتد حتماً باید جنگ برطرف بشود یا اگر بخواهد جنگ اتفاق بیفتد باید صلح برطرف بشود چون این دو ضدّ هم هستند و اضداد باهم جمع نمی شوند و طبعاً جمع ضدّین محال است یا باید جنگ باشد یا باید صلح باشند و در این رابطه اگر ما به دنبال صلح هستیم باید همه زمینه های جنگ و نزاع را در حقیقت برطرف کنیم.
اما در پاسخ به این سوال که آیا تعریف جنگ به اضداد «تعرف الاشیاء و تعرف المفاهیم باضدادها» تعریف درستی و جامعی است؟ باید گفت: معمولا برای فهم دقیق تر نسبت به یک مفهومی از مفهوم ضدّش یا نقیضش استفاده می کنند مثلاً واقعاً برای فهم معنای نور هر چه آدم بگوید که نور «ظاهرٌ لذاته، مظهر لغیره» این تعریف روشنی است که برای نور می شود اما وقتی گفته می شود که ظلمت رخت بربندد نور می آید، یا اگر نور رخت بربندد ظلمت می آید این یک مقدار روشن تری به انسان در فهم مطلب می دهد و کمک می کند و لذا اینکه گفته می شود «تعرف الاشیاء باضدادها» یعنی در جهت کمال بخشی به مفهوم و روشن بودن این کمک می کند.
سخنرانی استاد در نشست علمی «الزامات صلح» ـ 19 آبان 1402